» بستنی
پسر بچه ای وارد یک بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست پیشخدمت
یک لیوان آب برایش آورد. پسر بچه پرسید: یک بستنی میوه ای چند است ؟ پیشخد مت پاسخ داد: 50 سنت پسر بچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد. بعد پرسید : یک بستنی ساده چند است؟ در همین حال تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند. پیشخد مت با عصبانیت پاسخ داد: 35 سنت پسر دوباره سکههایش را شمرد و گفت: لطفا یک بستنی ساده . پیشخد مت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت . وقتی پیشخد مت بازگشت از آنچه دید حیرت کرد. آنجا در کنار ظرف خالی
بستنی 2 سکه 5 سنتی و 1 سنتی گذاشته شده بود. (برای انعام پیشخدمت)
هفده داستان کوتاه کوتاه