ای قوم! ابوجهل تو سلمان شدنی نیست
این کافر بد کیش مسلمان شدنی نیست
بیهوده نکوشید که برگردد از این راه
شیطان رجیم است پشیمان شدنی نیست
سلطانی اقلیم ادب در خور عشق است
نمرود هوس پیشه سلیمان شدنی نیست
مکار سرابی است در این دیده ی بی آب
دود است، نه ابر است که باران شدنی نیست
گیرم که ببارید بر آن فایده اش چیست؟
وقتی که نمکزار گلستان شدنی نیست
گیرم که شب و روز دمیدید در این سنگ
برخاستن پیکر بی جان شدنی نیست
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست
بر مرده دلی پند مده خویش میازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
این نفس بد اندیش قربان شدنی نیست
این کافر بد کیش مسلمان شدنی نیست
جز با نفس پر حقیقت که خلیل است
این آتش نمرود گلستان شدنی نیست
هر مرد شتربان اویس قرنی نیست
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد
هر شیشه گلرنگ عقیق یمنی نیست
تو کور و کری، کور و کری، کور و کری آه
دیگر مرض قلب تو درمان شدنی نیست
منبع وبلاگ paykansalim.blogfa.com