غضنفر بدهی و قرض زیاد داشت رفت ماشین مدل بالا خرید! زنش پرسید : آخه مرد با این وضعی
که ما داریم چه وقت ماشین مدل بالا خریدن بود؟ غصنفر گفت : ماشینو خریدم تا سریع تر بتونم
از دست طلبکارها فرار کنم!!!
بعد ما همچین میرفتیم عین جت لی !
وسط راه دو سه تا ملق میزدیم و از رو دیوار میرفتیم که برسیم وانتیه نره !
الان کافیه به بچه ها بگی یه لیوان آب برام بیار همونجا از خستگی غش می کنن!
بعدا باید دوساعت پشتشونو ماساژ بدیم!
اولی: از مسافرت چی آوردی؟
دومی : تشریف!
نونوایی از جمعیت داشت منفجر میشد یه یارو اومده میگه اینا همه توی صف هستن ؟
گفتم پـَـــ نــه پـَـــ اینا اومدن شاطرو تشویق کنن
غضنفر رفت عیددیدنی، همه پستهها دربسته بود.
یهو باباش از جیب کتش یه چکُش دراورد
نشست کف زمین همه رو شکوند.
غضنفر گفت بابام همیشه مدیریت بحرانش زبانزده!
حیف نون یه ماست خرید دید تاریخ تولیدش واسه فرداس!
باخودش گفت:الان بخورمش یا بذارم بعد تولدش؟
یارو زنگ میزنه برا باباش میگه:بابا واسم شارژ بفرست.
باباش میگه: الو صدات نمیاد.میگه:بابا حالا چطور؟ میگه:داد نزن صدات نمیاد!!